خیلی وقت بود که سفر نرفته بودم
مثل همه آدما درگیریای خودمو داشتم.
قیمت دلار، مشکلات اقتصادی و…، اما من بدون سفر نمی تونستم ادامه بدم
حرکت و برنامه ریزی سفر خیلی سخت شده بود که یه دفعه تلفنم زنگ زد
مهدی بود…

مهدی ماشین ترانزیت داشت و تقریبا هر باری که می رفت ترکیه ازمن می خواست که باهاش همسفر بشم
مهدی تا شهر آدانای ترکیه می رفت
آدانا دقیقا در وسط و جنوب ترکیه بود، خیلی دلم می خواست می تونستم شرق کشور ترکیه رو هم ببینم.
همزمان، بلیط ها رو چک کردم و دیدم توی هفته آینده، از آدانا به چه جاهایی بلیط ارزون قیمت وجود داره…
در کمال تعجب بلیط رفت و برگشتی پیدا کردم به مقصد قبرس (با قیمت کمتر از 83 دلار) و این یعنی یه انگیزه، برای مطمئن شدن برای شروع سفر
سفر به قبرس

به مرز رسیدیم و از مرز بازرگان وارد ترکیه شدیم
اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد درياچه ی وان بود
جاده از کنار دریاچه تا شهر وان می رفت
همیشه از وان، شنیده بودم و دوست داشتم بدونم وان چه جور شهریه، اما مهدی تا استان شانلی اورفه می رفت پس بهتر بود تو راه برگشت، وان رو می دیدم
مسیر برام جذاب و جدید بود.
به شانلی اورفه رسیدیم.

استان شانلی اورفه

شانلی اورفه، استان زنده ای بود و شب های زیبایی داشت

پر رفت و آمد و تمیز، که یکی از قدیمی ترین استان های ترکیه بود

در ۱۵ کیلومتریش،  شهر قدیمی وجود داشت که بیش از ۱۲ هزار سال قدمت داشت، این نشون می داد این نقطه از دنیا همیشه پویا بوده و این انرژی کاملا حس می شد.

به یکی از بزرگ ترین مسجد های شانلی اورفه اومدیم

این زیبا ترین مسجدی بود که تا به حال دیده بودم
مسجدی که به پارکی بزرگ منتهی می شد و اطرافش رو با جوی های بزرگ پر از ماهی احاطه می کرد.

روز دوم سفر

امروز میخوام برم بازار گردی و خرید.

این شهر، بازار های قدیمی، غذاخوری های باکیفیت و پاساژ های به روزی داره.

بعد از خرید با هیچ هایک به ادامه ی مسیر پرداختیم

هیچ هایک

همون طوری که میدونین هیچ هایک یا همون سواریِ رایگان: (به نوعی از حمل و نقل گفته می شه که در اون مسافر بدون پرداخت هزینه ای از محلی به محل دیگه جا به جا می شه)
نکته جالب ماجرا اینجاست که، به ترکیه «بهشت هیچ هایکرها» گفته میشه
شاید باورتون نشه اما اکثر اوقات کمتر از زمانی که در ایران اسنپ بگیرین، ماشینی شما رو سوار می کنه و با روی باز ازتون استقبال می کنه و شما رو همراهی می کنه

بعد از اقامت در شهر زیبای شانلی اورفه، به شیوه ی هیچ هایک، به شهر غازی عینتاب رفتم. این شهر درجنوب شرقی ترکیه هست و یکی از ده شهر بزرگ ترکیه وسومین شهرصنعتی ترکیه هست

شب در هتل پرنسس، با قیمت ۱۲۰لیر اقامت کردم و صبح، از بازار سرپوشیده متعلق به دوره عثمانی که در مرکز شهر بود دیدن کردم

موزه باستان شناسی و موزائیک شانلی اورفه

بزرگترین موزه موزاییک جهان تا چند سال پیش، که موزاییک های منقوش از ویلاهای شهر باستانی درعملیات باستانی کشف شده، را نمایش می‌دهد. ‌برجسته ترین این موزاییک ها، دختر کولی است که موزاییک دختر کولی، دریک فضای آکوستیک نگهداری می‌شود و از هر طرف به تصویر نگاه می کنید، نگاهش به سمت شماست و این نگاه، هم گویای غم و هم شادی است
که البته بعضی از کارشناسان اعتقاد دارند این تصویر اسکندر مقدونی می باشد.

غازی عینتاب، از اون شهر های مورد علاقه ی من برای سفر بود. مرکزش سنگفرش بود و حال و هوای قدیما رو به من می داد.

در مرکز شهر، بازار خیلی قدیمی و بزرگی داشت که سر و تهش رو گم می کردی، پر از مغازه هایشیرینی فروشی و قطاب همچنین هزینه های اقامت در اینجا ارزون بود(۱۸ دلار)

قلعه ای که در مرکز شهر قرار داشت در چند قدمی هتلم بود
پس با کارمندهای هتل که خیلی مهربون بودن، خدافظی کردم و کوله رو برداشتم قرار بود بعد از اونجا با هواپیما برم قبرس.

مسیر، خیلی زیبا بود و هر لحظه جذاب تر می شد

خیلی حس خوبی بود.

به قبرس شمالی رسیدم

همونطور که می دونین برای ورود به قبرس جنوبی ایرانی ها نیاز به ویزا دارن
ولی برای ورود به قبرس شمالی به عنوان یک ایرانی ویزا نیاز نیست
اما باورم نمیشد من رو با اون همه اعتماد به نفس و پاسپورتی که تقریبا این روزا مثل دفتر مشق شده رو ببرن سوال و جواب کنن و حدود ۱ساعت نگهم دارن
بعد از یک ساعت، بلاخره با نشان دادن کارت دانشجویی و معرفی خودم به عنوان قهرمان اسبق ایران و نشون دادن کانال و اینستاگرام که اهل سفرم و در نهایت چک کردن عکس های سفرم در گوشیم رضایتشون رو جلب کردم که وارد قبرس بشم.

نیکو‌زیا اولین مقصد سفرم در کشور قبرس هست

قبرس

این کشور حدود ۳۰ ساله به استقلال رسیده

واحد پولش همون لیر ترکیه  و البته بیشتر رغبت دارند که از یورو استفاده کنند و تقریبا همه مخارج در قبرس دو تا سه برابر ترکیه هست

از سراسر دنیا خصوصا اروپا، اینجا زندگی می کنند

سیم کارت جدیدی در فرودگاه خریدم که حجم مصرفی نا محدود داشت حدود ۱۳دلار

هتلم شبی ۴۰ دلار هست (با صبحانه)

پایتخت کشور قبرس نیکوزیا، پر از کافه بود با خیابانهای سراسر، سنگ فرش.
جالبه بدونین مرکز شهر از وسط نصف شده و این شهر متعلق به دو کشور شمالی و جنوبی هست
تا جایی که تو کوچه پس کوچه ها، به گیت ورودی قبرس جنوبی برخوردم
کوچه پس کوچه هایی پر از مسافر، که اکثرا اروپایی بودند
مسجدهایی بزرگ و زیبا و قدیمی برای عبادت، فروشگاه های متعدد و همه قیمت ها به یورو و کافه هایی برای گذراندن وقت و لذت بردن از این فضا
همه و همه چیزاهایی بودند که توجه من و جلب می کردند.

نیکوزیا زیبا بود و حس و حال قدیم رو برای آدم زنده می کرد این شهر برای ریلکس کردن، خیابان گردی و پیاده روی مناسب بود
تصمیم گرفتم فردا صبح به شهرگیرنه برم…
شنیده بودم بندر زیبایی داره و شهر زنده ای هست.

گیرنه در نگاه اول بزرگتر و زیباتر و اروپایی تر از نیکوزیا بود
یه شهر ساحلی زنده که مرکز شلوغ و بندرگاه پر رفت و آمدی داشت
به نظرم گیرنه، خیلی زیباتر از نوشته و عکس هایی بود که در موردش خونده و دیده بودم.

وارد شهر که شدم، نوشته های روی در و دیوار یه رستوران، توجهم رو جلب کرد با این مضمون که: (ایرانی ها زیاد به این شهر سفر می کنن) و تور های قبرس شمالی معمولا در این شهر برگذار میشه
با ۳۰لیر (۵ دلار) یه کباب ترکی خوشمزه با مخلفات و برنج خوردم
آماده رفتن به بندر گیرنه شدم

به بندر گیرنه رسیدم، در مرکز این بندر قلعه قدیمی وجود داره که ورودی پرداخت کردم و واردش شدم (ورودی این قلعه 17 لیر بود ولی من به واسطه کارت دانشجویی ام با مبلغ 5 لیر وارد شدم فکرشم نم یکردم که کارت دانشجویی تو یک کشور دیگه به کارم بیاد.)

تقریبا مسافت زیادی رو بالا رفتم تا به قلعه برسم از اون بالا، بندر و تقریبا تمام شهر زیر پام پیدا بود.

برای بندر گیرنه و مرکز شهر قدیمی گیرنه یک روز دیدار کم بود تصمیم گرفتم در اولین فرصتی که پیش بیاد به این قسمت شهر سفر کنم.

بعد از سرو یه صبحانه خوب بهتره شهر گردی رو شروع کنیم…
دقیقا روبروی قلعه ی گیرنه، اون سر شهر، کوه هایی بود که بروی آنها مهمترین قلعه ی قبرس یعنی (هیلاریون) قرار داشت
این قلعه حدود ۱۰ کیلومتر از شهر، بیرون بود و از دور، زیبایی خودشو داشت
به قلعه میرم تا مهمترین قسمت گیرنه از دید جهانگردان و توریست ها رو ببینم.

از طرف گیرنه به سمت جنوب، حدود ۱۰ کیلومتر که از شهر خارج میشین اون سمت جاده با تابلوهایی مواجه میشین که: «این جاده کوهستانی شمارو به قلعه زیبای بالای کوه می رسونه».

از این قلعه و طبیعت زیبایش خیلی انرژی گرفتم؛
ورودی قلعه هم مثل دفعه قبل کارت دانشجوییم رو نشون دادم و با کمتر از ۱ دلار(۵ لیر) وارد قلعه شدم.

امروز بعد از یه صبحونه ی عالی ابتدا یه گشتی تو بندر زیبای گیرنه زدم، و از یک کلیسا بازدید کردم و درکوچه پس کوچه های زیبای گیرنه و بندرقدیمی وقت گذراندم، ‌عصرهم به سمت «صومعه بلاپایس» رفتم این صومعه، بر بلندی های شهر بنا شده است.

وقتش رسیده بود تا گیرنه رو ترک کنم
گیرنه شهر فوق‌العاده ای بود
طبیعت گیرنه، ساحلش کوهها و جاهای دیدنی دیگه این شهر زیبا، خاطرات و تصاویر فراموش نشدنی تو ذهنم ساخته بودن. به نظرم سه روز زمان مناسبی برای دیدن از این شهر بود.
امروز به (dipkarpaz) دیپ کارپاز رفتم، جایی که در ذهنم به قبرس بیشترین شباهت رو داشت
چون قبرس و خر😜 دو کلمه ای بود که در کنار هم بیشتر می شنیدمش
قبلا خونده بودم که در دهه ۳۰ شمسی از قبرس خر به ایران وارد کردند
همش برام سوال بود که واقعا دشتی هست که توش خر وحشی آزاد باشه؟ راستش دیدن خر وحشی برام خیلی هیجان داشت

ساحل طلایی: ساحلی که همه در قبرس، از زیبایی هایش تعریف می کردند که در همین منطقه وجود داره…

قبرس هم هیچ هایک های زیادی داشت اما به راحتی ترکیه سوار نمی کردن
جالب اینکه من تا اینجا، ققط به شیوه هیچ هایک سفر کرده بودم و هیچ پولی بابت کرایه ندادم
تو مسیر رسیدن به گلدن بیچ، یه گروه موتوری دیدم که باهم سفر می رفتن

این نقطه از قبرس پر بود از آدمای طبیعت گرد، انواع وسایل ماهیگیری، چادر برای کمپ، کاروان، قایق های گردشگری همراه داشتند و راهی این نقطه می شدند
بعد از اینکه موتور سوارا ترجیح ندادن منو به جمعشون اضافه کنند
با یه خانم و آقای خیلی متشخص آلمانی همراه شدم که حدود ۶۰ سال سن داشتند و برای تعطیلات با کاروانشون به اینجا اومده بودند

باورم نمیشد اینقدر قبرس زیبا باشه سواحلِ بکرِ اینجا، اینقدر زیبا و با کیفیت بود که با بهترین سواحل دنیا رقابت می کرد

اولش فکر کردم غذا رو اشتباه آورده، گفتم: من ماهی انتخاب کرده بودم اینکه خوراک مرغه
خندید و گفت: ماهیه….
ولی این ماهی کبابیِ سرخ شده، یکی از بهترین غذاهای دریایی بود که تا حالا خورده بودم

رنگ آبی دریا و زلالیش باعث شده بود تا عمق ۵ متریِ کف دریا، به وضوح دیده بشه
ماهی هایی که دسته جمعی از آب بیرون می پریدند برای من، خیلی لذتبخش بود.

برای امشب، همین جا یه کلبه ی چوبی، نزدیک ساحل گرفتم (شبی ۳۵ دلار)
زیباییِ این مناطق، چیزی بالاتر از حد تصوراتم نسبت به قبرس بود.

به گلدن بیچ اومدم

حدود ۵ کیلومتر با جایی که دیشب بودم فاصله داشت. در واقع  اونجا آخرین نقطه ی قبرس بود که حتی سربازهای مرز دیده می شدن یعنی ۵ کیلومتریِ آخرِ دنیا.

یه دشت بزرگ، با درختچه ها و گلهای فراوانی که به ساحل زیبایی ختم می شد.

آخرین روز سفر قبرس هست
به «شهر فاماگوستا» اومدم، مقصد نهایی ما در قبرس. بعد از کمی گشت و گذار در این شهر قدیمی و زیبا، به سمت فرودگاه حرکت  می کنیم

مسجد لاله مصطفی پاشا

این مسجد، مکانی فوق العاده زیبا و مناسب گردشگری در قلب این شهر، که واجب بود قبل از پرواز، حتما از این مکان دیدن کنم

نکته جالب در مورد این مسجد این بود که، هشتصد سال پیش کلیسا بوده و صد سال برای ساختش زمان برده.این مسجد دارای معماری زیبا و باشکوهی هست.

سفر قبرس به پایان رسید

قبرس شمالی،فراتر از  انتظارم بود، کشور دیدنی و توریستی، علاوه بر این من در بهترین فصل به این کشور سفر کردم که امیدوارم برای شما هم اتفاق بیفته

اگه تصمیم بگیرم که یه سفر تکراری برم حتما انتخابم کشور قبرس خواهد بود.

شاد باشید..

حمیدرضا رضایی خرداد 1400